به گزارش یزد فردا ، متن پیش رو در مثلث منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست
فیدل کاسترو یک چهره پارادوکسیکال بود. هم چریک بود و هم در قامت یک سیاست مدار ظاهر می شد. هم کاریزماتیک بود و هم میلیونها نفر از مخالفانش خواستار برچیده شدن حکومتش بودند
فیدل کاسترو را باید در زمان و زمانه خودِ او مورد مطالعه قرار داد، او 90 ساله بود که از این دنیا رخت بربست. فیدل این دوره زمانی با فیدل کاسترویی که حدود نیمقرن پیش همراه با ارنستو چهگوارا قیام انقلابی و پارتیزانی خود را شروع کرد، متفاوت است؛ به هر جهت اتمسفر گفتمانی حاکم بر فعالیتهای انقلابی در آن زمان تحت تاثیر مارکسیسم - لنینیسم قرار داشت و فیدل کاسترو نیز باتوجه به گرایشهایی که مجموعه فکری او در قالب سوسیالیسم- کمونیسم پیدا کرده بود، تحت تاثیر اندیشههای مارکسیست- لنینیستی زمینه یک انقلاب پارتیزانی را فراهم ساخت. لنین در جزوه «چه باید کرد» در سال 1902 میلادی به یک الیگارشی حزبی اشاره کرده بود و انقلاب ملل مختلف را ضد دیکتاتوریها و پادشاهیهایی که به زعم مارکسیستها محصول یک جریان سرمایهداری است، در چارچوب تجدیدنظر در آرای مارکس، متکی بر یک حزب حرفهای و یک الیگارشی حزبی بازگردانده بود. این الیگارشی حزبی که در نظریه لنین در جزوه چه باید کرد جلوه پیدا کرده بود، در برخی از نگرشهای انقلابی مانند نگرش چهگوارا و فیدل کاسترو در یک انقلاب پارتیزانی و چریکی ظهور پیدا کرد تا بتواند نوعی کاتالیزور یا شدتبخش جریان حرکت تودهها خارج از گذار از دترمنیسم یا جبرگرایی تاریخی مارکسیستی شود. بنابراین باید گفت که کاسترو بیشتر گرایش به بازتعریف میلیتاریستی یا نظامیگری اندیشه لنین در تجدیدنظر در آرای مارکس داشت و از این جهت توانست با بهرهگیری از تجدیدنظرطلبی لنین در قالب یک عملکرد چریکی ضددولت حاکم بر هاوانا، زمینههای یک انقلاب سوسیالیستی-مارکسیستی را در کوبا فراهم کند و بالغ بر نیمقرن او بهعنوان رهبر انقلابی کوبا مطرح باشد. او به واسطه همین معنا تا حدود زیادی زیر تیغ نقدهای شدید مخالفان مارکسیسم- لنینیسم قرار داشت و از طرف دیگر بهعنوان فردی که تا آخرین لحظه زندگی خود به سوسیالیسم وفادار بود و تلاش خود را در مبارزه با امپریالیسم با نماد ایالاتمتحده آمریکا به نمایش میگذاشت، مورد تقدیر واقع میگشت، بهگونهای که بسیاری از مذهبیون جهان که با نگرشهای مارکسیستی در مبنای هستیشناسانه و معرفتشناسانه دارای چالش جدی هستند، به این دلیل که ماتریالیست مارکسیستی همهچیز را ماده میداند اما بهخاطر جهتگیریهای ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی او، وی را میستودند و بهعنوان یکی از الگوهای عملی مبارزه با امپریالیست با سرکردگی ایالاتمتحده آمریکا آن را برمیشمرند. بنابراین او در وضعیتی قرا داشت که عدهای او را ستایش میکردند و عدهای نکوهش؛ اما به هر جهت باید پذیرفت که فیدل کاسترو یک شخصیت مهم هم در تاریخ آمریکای لاتین و هم نظام بینالملل محسوب میشود. سیاست خارجی فیدل متاثر از رویکرد مبارزهگرای وی و تیم او که بر هاوانا حاکم بودند به نگرشهای مارکسیستی- سوسیالیستی منجر میشد.
فیدل کاسترو از طرفی در پی ایجاد فضای دوقطبی در نظام بینالملل میان مبارزان با نظام امپریالیست جهانی یا حامیان نظام سوسیالیستی - مارکسیستی بود، او به مسکو نزدیک بود و در ماجرای خلیج خوکها و بحران کوبا زمینههای آغاز جنگ سرد را باتوجه به آنچه در کوبا رخ داده بود آغاز کرده بود. کوبا از جهت ژئواستراتژیک در آمریکای لاتین نهتنها از منظر جغرافیای سیاسی که با وجود انقلاب کوبا و شخص فیدل کاسترو و مقاومتش در برابر واشنگتن از نظر ادبیات سیاسی و جهتگیریهای مقاومتبرانگیز در آمریکای لاتین علیه آمریکای شمالی بهویژه ایالاتمتحده آمریکا و کاخ سفید از اهمیت جدی برخوردار بود، بهگونهای که بسیاری از انقلابهای چپ در آمریکای لاتین را متاثر از هاوانا میدیدند، انقلاب نیکاراگوئه و حتی پینوشه به علت تلاقی زمانی با هم، متاثر از یکدیگر متصور میشدند که بیتردید نیز اینچنین است؛ بنابراین نمیتوانیم نقش فیدل کاسترو در ادبیات سیاسی آمریکای لاتین را در سیاست خارجی آمریکاستیز در منطقه آمریکای لاتین که از منظر سیاست خارجی آمریکا حیاط خلوت امنیتی این کشور محسوب میشود نادیده انگاریم. بنابراین سیاست خارجی فیدل تا دهه پایانی حیاتش که وی با یک زیرکی خاص قدرت را به رائول برادرش انتقال داد تا بتواند مساله کوبا و آمریکا را بدون وجود او و نیز بدون شکست در جایگاه مقاومت هاوانا با مرکزیت فیدل تحتالشعاع قرار دهد. فیدل زمینهسازی کرد تا با روی کار آمدن رائول و ایجاد یک فضای انتقال قدرت به وی زمینههای نوعی عقبنشینی در سیاستخارجی را فراهم کند که در نهایت باتوجه به روی کار آمدن اوباما در کاخ سفید در سالهای پایانی زندگی فیدل منجر به حل و فصل مساله میان هاوانا و واشنگتن شد سفارت آمریکا در هاوانا با حضور جان کری وزیر امور خارجه ایالاتمتحده آمریکا بازگشایی شد. این انتقال قدرت و نوع مدیریت زیرکانه فیدل کاسترو در رهبری حرکت هاوانا برای اصلاح جهتگیریهای خود در حوزه سیاست خارجی بهگونهای انجام شد که رهبری فیدل کاسترو میان طرفدارانش با پرسش و چالش روبهرو نشود و از طرف دیگر مصالح ملی کوبا نیز از نظر دور نماند؛ هرچند این اقدام کاسترو موجب شد که هماکنون مساله هاوانا و واشنگتن تا حدودی حل شود اما همچنان راه درازی در پیش است تا کوبای آینده میان دیدگاههای انقلابی دهههای نخست فیدل کاسترو، با دیدگاه نظام محورانه و حکومتی اواخر عمر او خود را تطبیق دهد. آینده نشان خواهد داد که ملت کوبا کدام فیدل را انتخاب خواهند کرد؛ فیدل انقلابی یا فیدلی که رهبری تحرکات ثباتبخش به نظام برخاسته از انقلاب را بیش از حرکت انقلابی خویش مورد توجه قرار داد و دهه آخر عمر خود را با کنار کشیدن از قدرت و انتقال قدرت اجرایی به رائول برادرش گذراند تا بتواند یکی از مهمترین مسائل موجود برای کوبای آینده پس از فوت خود را زودتر حل نماید. در این راستا باید گفت که رائول همواره سعی داشت تا خود را متعهد به دیدگاههای فیدل کاسترو نشان دهد که تا حدود زیادی هم موفق بوده است. رائول که سنی نزدیک به فیدل دارد بهعنوان یکی از افسران پیر انقلاب کوبا به خوبی شناخته شده و در میان انقلابیون کوبا هم از جایگاه موثر و قابل احترامی برخوردار بوده است. در ضمن رائول کاسترو سعی کرده تا از آرمانهای فیدل کاسترو دور نشود. در عین حال جهتگیری او در ایجاد یک فضای مثبت برای یک تغییر و تحول کنترل شده از دهههای گذشته برای آمادگی در جهت مدیریت دهههای آینده را بهوجود آورده است.
این موضوع که آیا رائول توانسته است پلی میان گذشته انقلابی هاوانا و آینده حکومتی و بعد از انقلابی هاوانا باشد و نیز یک پل مستحکمی برای گذار از دوران انقلابی به دوران پساانقلابی در هاوانا بهوجود آورد را باید منتظر بود و دید که رائول بدون فیدل کاسترو چگونه کوبای آینده را مدیریت خواهد کرد. اکنون زمان امتحان رائول و آزمایش نهایی وی در جهت رهبری آینده کوبا است. از این نظر باید بگوییم تاکنون آنچه رائول انجام میداده است تحت سیطره قدرت کاریزماتیک و تا حدود زیادی موثر فیدل کاسترو در جامعه کوبا بوده است. اکنون که او برادر قدرتمند خود را از دست داده است حال اینکه آیا میتواند با تکیه بر تواناییها و قدرت خود این سوی پلی را که با حضور فیدل کاسترو آغاز کرد، در آن سوی جامعه پس از فیدل در کوبا محکم کند یا نه، جای پرسش بسیار دقیق و بررسی قابل تامل در این زمینه دارد. در نهایت این زمان است که نشان خواهد داد آیا رائول کاسترو میتواند رهبر کوبا باشد یا اینکه تنها بهعنوان رئیس قوهمجریه عمل کرده و بعد از مدتی با ضعف در قدرت در بروز چالشهای پسافیدل کاسترو در کوبا روبهرو خواهد شد. در باب دوران پسافیدل باید گفت فیدل کاسترو نیز مانند همه رهبران جهان دارای نقاط قوت و ضعف متفاوتی است. اکنون که فیدل کاسترو چشم از جهان فرو بسته است، نظام قدرتمندی که او بعد از انقلاب هاوانا در کوبا مستقر کرد بدون وی احساس نوعی ضعف میکند، زیرا فیدل کاسترو به مثابه یک رهبر کاریزماتیک در انقلاب کوبا مطرح شد و بعد از مرگ چهگوارا او ستون اصلی و بیبدیل انقلاب کوبا محسوب میشد، بنابراین بعد از فیدل کاسترو دوران سختی برای رهبری انقلاب کوبا پیش میآید و بیش از آنکه نقاط قوت او که سالهاست بر آن پای فشرده شده و تبلیغات وسیعی در کوبا به طرفداری از آن صورت پذیرفته است، امروز با ضعف احتمالی پس از فروپاشی این قدرت کاریزماتیک در کوبا ممکن است بروز بیشتری پیدا کند و آرامآرام اندیشههای مخالف وی زمینههای رشد بیشتری در کوبا پیدا کند. باتوجه به آنکه کوبای امروز میبایست قدرتمندانه در عرصه اقتصاد سیاسی و نظامی بعد از حدود شش دهه پس از انقلاب وارد عمل شود، باید بگوییم که هماکنون باتوجه به وضعیت اقتصادی و سیاسی که در منطقه آمریکای لاتین دارد با چالشهای جدی برای پاسخگویی به مردم و ورود به یک بحران پاسخگویی پس از فیدل کاسترو نیز روبهرو خواهد بود که میتواند زمینهساز نقد و بررسی بیشتر زندگی فیدل کاسترو و تصمیماتی شود که در جایگاه رهبر کوبا برای کوبا و آینده کوبا اتخاذ کرده است؛ ولی اگر بخواهیم منصفانه برخورد کنیم به تعبیر گادامر در هرمنوتیک وی باید پیوند افقها را در نظر گیریم و فیدل کاسترو را همانگونه که درآغاز سخن گفتم در زمان و زمانه خودِ او مورد بررسی قرار دهیم نه در اکنونِ زمان و آینده به قضاوت در باب اعمال او بنشینیم.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 18,نوامبر,2024